شناسهٔ خبر: 66269754 - سرویس علمی-فناوری
نسخه قابل چاپ منبع: روزنامه اعتماد | لینک خبر

مديريت تنش‌هاي اخير و چند پرسش

احسان هوشمند

صاحب‌خبر -

بيان صريح وزير امور خارجه، اميرعبداللهيان مبني بر اينكه تهران سه روز پيش از حمله به اسراييل، اين موضوع را به كشور‌هاي منطقه خبر داده بود حاوي پيام‌هاي روشني است.از سويي سخنان وزير امور خارجه ناظر به اين واقعيت است كه هر نوع پيامي توسط دولت ايران به كشورهاي منطقه درباره حمله به اسراييل، به معناي پذيرش اين منطق است كه اين كشورها نيز ممكن است اين پيام را در نهايت به امريكا و اسراييل منتقل كنند. معناي ديگر اين گزاره اين است كه ايران از پيش در نظر داشته طرف‌هاي درگير در تنش اخير در جريان قصد ايران مبني بر حمله به اسراييل قرار گيرند.به سخن ديگر ايران بر آن بوده تا به گونه‌اي حمله كند كه عنصر غافلگيري در آن نقشي نداشته باشد.يعني ايران در پي انجام عمليات نظامي با هدف كشتن يا تخريب زياد نبوده است.اين سخنان وزير امور خارجه يادآور رويكرد ايران در ماجراي عين الاسد در سال 1398 يعني 5 سال پيش است.با اين تفاوت كه در جريان آن حمله وزير امورخارجه و رييس دولت وقت در جريان چگونگي اقدام نبوده‌اند، اما در واقعه اخير به دليل يكدستي سيستم سياسي وزير امورخارجه به احتمال زياد در جريان قرار داشته است.همچنين اين اقدام حاوي نكته دومي نيز هست.چه دولت اعتدالگراي روحاني سركار باشد و چه دولت اصولگراي رييسي، چندان تفاوتي نمي‌كند، براي بحران‌هاي بزرگي مانند ماجراي حمله به عين‌الاسد يا حمله به اسراييل، منطق دستگاه‌هاي مسوول در واكنش و پاسخ دادن يكي است.تلاش براي جلوگيري از تشديد بحران يا خارج شدن دامنه بحران از كنترل.يعني تندروها بدون درك درست از منطق تصميم‌سازي و تصميم‌گيري در كشور به روحاني حمله مي‌كردند كه از قاطعيت لازم برخوردار نيست، گويا حمله به روحاني بيشتر از آنكه صادقانه و ناشي از نارضايتي از روش روحاني يا دولت وي از نوع مواجهه و پاسخ به تنش‌هاي پيش روي با امريكا باشد بيشتر دليل جناحي داشت.با مقايسه واكنش ايران در عين‌الاسد در سال 98 با تنش اخير با اسراييل و اطلاع دادن به كشورهاي منطقه درباره تصميم ايران، منطق پاسخ ايران به تنش‌هاي صورت گرفته در ماجراي سردار سليماني يا حمله به كنسولگري دمشق يكي است چه روحاني سركار باشد و چه رييسي، منطق يكي است. 

به اين معنا كه قرار نيست ايران به سادگي در دام تنش‌هاي بزرگ با پيامدهاي پيش‌بيني‌ناشده قرار گيرد.يعني قرار نيست بحران بزرگ و فراگيري روي دهد يا فضا به سوي جنگ ميل كند .
البته يك تفاوت مهم هم قابل مشاهده است.در ماجراي عين‌الاسد طرف مقابل ايران، دولت امريكا بود و در ماجراي اخير طرف مقابل كه اقدام به بمباران كنسولگري كرده بود، دولت اسراييل قرار دارد.يعني در تنش اخير مقابله با اقدامات اسراييل نيز بناي ايران بر كنترل تنش بود تا توسعه تنش.البته اين به آن معناست كه تندروها اگر چه سر و صداي زيادي دارند، اما هر جا منافع دولت جمهوري اسلامي در ميان باشد، سياست خارجي يا سياست‌هاي واكنشي مانند واكنش به بمباران كنسولگري ايران در سوريه، تابعي از درخواست و اراده تندروها نيست.يعني درخواست تندروها براي حملات نظامي گسترده به اسراييل يا امريكا توسط تصميم‌سازان اقدامي واقع‌بينانه، مثبت و مبتني بر مصالح نظام تلقي نمي‌شود.
مفروضات اصلي اين يادداشت چنين است كه ايران در هر حال، چه در دولت روحاني و چه در دولت رييسي به دنبال افزايش تنش با طرف‌هاي خارجي از جمله امريكا و اسراييل نيست و سياست خارجي تابعي از ماجراجويي تندروها نيست.
اگر مفروضات فوق صحيح باشد يك پرسش ساده اينجا هويدا مي‌شود: چرا ميان ايران و امريكا چنين سطحي از تنش باشد كه در مواقع حساس نيازمند كنترل باشد؟ يعني در اين ميزان تنش ميان ايران و امريكا چه منافعي نهفته است كه براي رفع كل تنش اقدام نمي‌شود و تنش در حالت كنترل شده آن همچنان پايدار مي‌ماند؟يعني از سويي طرفين قصد ندارند تنش را افزايش دهند تا به وضعيتي غيرقابل كنترل يا جنگي تمام عيار مبدل شود و از ديگر سو اراده‌اي هم وجود ندارد تا اين مقدار تنش هم مضر تشخيص داده شود و فضا به سمت تعادل و مديريت مناسبات ميل كند؟آيا اين دوگانگي و پارادوكس نيست؟يا دلايل ديگري وجود دارد كه بر اهل فن پوشيده است.
رويكرد دولت ايران در اعلام قصد ايران براي حمله به اسراييل در زمان حال حاوي يك پيام ديگر هم مي‌تواند باشد.ايران ظرفيت آن را دارد كه براي موضوعات مهم و حساس با همسايگان خود تشريك مساعي كند تا راه‌حلي براي بحران‌هاي پيش رو يافته شود.اگر اين مفروض هم درست باشد چرا اين تشريك مساعي متوجه دولت امريكا نباشد كه اصل تنش مرتبط با مناسبات با امريكاست و اگر چنين سياستي مورد توجه قرار گيرد بخش بزرگي از مسائل بعدي نيز حل و فصل مي‌شود.يعني ريشه بخش بزرگي از مسال منطقه‌اي كه ايران درگير آن است و هزينه‌هاي بزرگي نيز در پي داشته مرتبط با نوع مناسبات با امريكاست و مديريت تنش با امريكا مي‌تواند كاركردهاي متفاوتي داشته باشد.
 به نظر مي‌رسد پس از تنش اخير با اسراييل و مخالفت امريكا با افزايش تنش، بيش از چند سال اخير زمان براي آغاز گفت‌وگوهاي مستقيم ميان ايران و امريكا مساعد شده است.هر دو كشور از تشديد تنش‌ها در خاورميانه راضي نيستند.همين كافي است تا پايه‌اي براي آغاز دور تازه‌اي از تعامل باشد. آيا مي‌توان اميدوار بود كه در پس تنش‌هاي اخير شاهد نوعي تجديدنظر در روش‌ها بود و در نتيجه گفت‌وگوي غيرمستقيم و سپس مستقيم ايران و امريكا وارد سرفصل تازه‌اي شود؟ گفته شد بنا بر برداشتي كه از رويدادهاي اخير مي‌توان داشت، تنش بيشتر مضراست.كاهش تنش هم نياز منطقه، در اين شرايط براي پيشبرد اهداف بزرگ‌تر به چيزي نياز است؟ پاسخ مشخص است تقويت ديپلماسي براي آغاز گفت‌وگوي ايران با امريكا.آيا همه‌ چيز براي آغاز اين گفت‌وگوها مهياست؟

نظر شما